Mittwoch, Mai 03, 2006

ما زمان بسیار سختی داشتیم

ما زمان بسیار سختی داشتیم

تمام خبر گزاریها آلمان از آزادی دو تکنیکری که در 24 ژانویه در عراق ربوده شده بودند خبر دادند.

اداره امور خارجه در تمام این مدت برای رهایی آنها تلاش کرد. آقای ارلر رئیس اداره امور خارجه گفت: ربوده شدن این تکنیکر ها و رهایی آنها راه خیلی طولانی را طی کرده و مثل یک پازل تکه نکه بهم وصل شده است و اداره امور خارجه هرگز نتوانسته با آدم ربایان مستقیم تماس بگیرد. در پس این آدم ربایی مسئله جنایی نهفته است، او گفت در عراق یک شبکه آدم ربایی ایجاد شده است که بطور وسیع عمل می کند.

هر دو آقایان شانس آوردند. خیلی از این موارد به انجام خوش نمی رسد چون آدم واقعن نمی تواند به راحتی با هسته سیاسی این آدم ربایان نماس بگیرد. در مورد پرداخت پول برای آنها بدرستی نمی شود حدس و یقین داشت.

آلمانی هایی که من می شناسم خیلی خوشحال شده بودند. با وجودیکه این پرداخت غرامت را مردمی که کار می کنند با پرداخت مالیات تامین می کنند، خیلی خوشحال بودند. احساسی که این قضیه در من بوجود آورد این است که با جامعه خودمان مقایسه کنم.

این جامعه به شهروندانش حالی می کند که آنها تک تک مهم هستند و دیگران همه همت خود را می گذارند تا فردی که اسیر است نجات دهند. کسی نمی پرسد که چون دیدگاه فکری او فلان است و با من هم خانی ندارد به جهنم، به من هیچ ربطی ندارد. این اولین بار نیست که من می بینم باچنین امری مواجه می شوم. اینجا با معتادین هم برخوردی بسیار انسانی دارند، جامعه سعی خود را می کند تا آنها مسیر زندگی خود را عوض کنند. بارها این شانس را در اختیار آنها می گذارد.

در مورد حوادث رانندگی و عواقب آن بسیار تلاش می شود که از تعداد آن جلوگیری بشود. هیچ وقت نمی گویند به جهنم که تند می راند، حقش بود. بلکه جریمه را بالا می برند. با صرف هزینه چراغ های در این محل ها نصب می کنند. دوربین جا سازی می کنند تا به شهروند خلاف کار بفهمانند که قضیه جدی است و باید از قوانین که برای حفظ جان شهروندان است اطاعت کنند.

اگر کسی دست به خودکشی بزند اورا برای مدت طولانی به استراحت گاه مخصوص می برند تا روان او را معالجه کنند و او دیگر این کار را انجام ندهد. همه این ها را با صرف هزنیه ای که از مالیات مردم گرفته می شود انجام می دهند. من مثال های زیادی در این موارد دارم اما آنچه که می خواهم بگویم این است که ما، اینطور نیستیم. آیاما هیچ وقت فکر کردیم که هواپیمایی که حامل سران ارتش بودو سقوط کرد، اینها برای جامعه ما چقدر با ارزش بودند؟ نه شاید باشند کسانی که بگویند هر کس که در ایران باشد و حقوق بگیر پس مزدور رژیم است، بهتر که نابود شود. خبرنگاران را چطور؟ این ها سرمایه های انسانی و ملی ما بودند. اگر در ایران هر رژیم دیگری هم بیاید تا جامعه بخود نیاید و نگوید که اگر خواست خدا باشد نمی شود. این معضلات حل نخواهد شد. تا وقتی که جامعه بخود نیاید و به جان و شخص یک فرد از هر دیدگاهی احترام نگذارد و مراقب نباشد، هرری زندگی نکند و بگوید جان و مال یک فرد بسیار بار ارزش است، آنوقت می تواند آسوده باشد که روزی وقتی برای او هم مورد پیش آمد دیگرانی هستند که اورا محترم بشمارند و برایش تلاش کنند. به امید آنروز!