Samstag, September 08, 2007

جوانی

سلام
سلام، به به دوست عزیز!! خوبی
مرسی تو چطوری
خوب
از ایران چه خبر
ما داریم زندگی ایمان را می کنیم. به تلویزیون ها و اخبار هم گوش می دیم و منتظریم
منتظر چی
حمله آمریکا
مگه قرار حمله کنه
اینطور که خبر گزاری ها می گن
کدام خبرگزاری چنین مطلبی رو میگه. صدای امریکا رو اگه میگی از این حرفها زیاد می زنه

از اروپا نیوز شنیدم
اهان، خوب، از خودت بگو ، خوبی چه می کنی. می خواستی بیایی چی شد
سال دیگه میام
دو روز پیش تولدم بود همه خانواده بودند. خواهرم از کانادا زنگ زد. برادرم از دوبی زنگ زد
خوب تولد مبارک. بگو چند سالت شده
پنجاه و دو سال. ولی فکر نکنی که پیر شدم. هم چنان احساس جوانی می کنم


از خودم پرسیدم. جوانی چیست؟ احساس جوانی چیست
آرزو کردم که همه ما ایرانی ها سن خودمان را زندگی کنیم. اگر کودکی را پشت سر گذاشتیم. آنقدر این دوران کافی باشد که در جوانی احساس کودکی نکنیم
جوانی خوب است، اگر جوانی کنیم. یاد پیرمرد و دریا افتادم. آن وقت که برای کشیدن پیکر بزرگ ماهی به ساحل با تمام قدرتش پسر جوان را صدا می زند.
جوانی قدرت است . قدرت را زندگی کنیم. در هر سنی زندگی زیباست. اکر منظور احساس جوانی می کنم. این باشد که هنوز از زندگی لذت می برم. در کشوری که لذت به دار آویخته می شود. تولد همه پنجاه و دو ساله ها مبارک باد.


به این خیام خانی گوش کنید. بسیار زیباست

Sonntag, September 02, 2007

هنر ویدئوکلیب

از زمانی که انسان شروع کرد از هوش خود استفاده کند. همواره برای نشان دادن احساساسات و غرایز، شادی و غم و از بین بردن ترس خود نوعی هنر را بوجود آورده است. ابتدا با سنگ روی دیواره های غارها و بعد نقاشی روی سنگ و سنگ تراشی و بعد هنر های دیگررا بوجود آورد که هر کدام مربوط به دوره ای است که او می توانست با امکانات و صنعت موجود در آن دوره خود را بیان کند. امروزه یکی از زیباترین این هنر ها " ویدئو کلیپ " است که یا به صورت یک فیلم چند دقیقه و یا با موزیک حتی می تواند بخشی از تاریخ را باز گو کند و خود و دوره خود را با آن بیان می کند.این هنر دارد اندک اندک جای تاتر، سینما، تلویزیون را می گیرد. در چند دقیقه ویدئو گفته هایی نهان است که اگرچه تاریخ نویسان دولتی بخواهند آنرا طور دیگری بنویسند. این ویدئو کلیپ ها می تواند منبع بسیار معتبری از انواع دید ها و آنچه که به واقعیت در جامعه روی می دهد به نسل بعد منتقل کند و سندیت آن از گفتارها و نوشته های دولتی معتبر تر است.

کسی در میدانی با یک دوربین کوچک دیجیتال و یا با موبایل خود صحنه کتک خوردن زنی که فریاد می زند:

روسری نمی خواهم. آزادی، کمی آزادی می خواهم، را بعد چند ساعت روی سایت بین المللی قرار می دهد. دیگر احتیاجی به سمبل نویسی نیست. دیگر گیرنده فیلم جانش مثل نویسنده یک شعر و یا نویسنده یک نماشنامه و یاسناریو نویس در خطر نیست. خود او تبدیل به یک هنرمند می شود که فریاد جامعه را ترسیم می کند بدون هیچ گونه پرده بازی.

حال که در ایران نه رادیو و یا تلویزیون مستقلی وجود دارد که درآن ها جوانان بتوانند هنر خود را عرض کنند. با این دوربین های دیجیتال و با استفاده از سبک های مختلف موسیقی در زیر زمین ها، ویدئو های بسیار زیبایی می سازند که در نه تنها زیبا هستند. بلکه در آینده سندیت تاریخی دارند. این ویدئو ها از نوع گفتار و رفتار و بطور کلی نوع زندگی مردم در این دوره را به خوبی نمایش می دهند. یکی از گروهای موسیقی زیر زمینی بنام کیوسک است. در این ویدئو زمان حال جامعه ما را با خلق و خوی، نوع لباس پوشیدن ، زندگی مردم، نیاز های مختلف آنها بسیار هنرمندان بازگوکرده است. این هنر هنوز در میان هنرمندان معروف جا نیافتاده است.

آرش سبحانی در مصاحبه با بی بی سی در این مورد بیشتر توضیح می دهد.

ویدئو عشق و سرعت از گروه کیوسک

نمونه های دیگری از این ویدئو ها را تماشا کنید.

1- زیبا شیرازی و بازگشت به وطن

2- سخنرانی احمدی نژاد قبل از ریاست جمهوری همراه را موزیک

3 – روضه خان از خود بی خود شده با موزیک




Montag, August 27, 2007

سفر نامه من از بایرن














تخت پادشاهی بایرن بعد از فوت ماکسیم ملیام لودویک یک در سال هزار هشتصد و شصت و چهاربه پسرش لودویک دو که هجده ساله بود سپرده شده. لودویک دو هیچوقت ازدواج نکرد بادختری به نام صوفی از بایرن در سال هزار وهشصد و شصت هفت نامزد شد. صوفی خواهر الیزابت همسر پادشاه اطریش بود. لودویک مرتب تاریخ ازدواج را به عقب می انداخت. صوفی عاشق عکاس دربار شد و پنهانی با او ملاقات می کرد. پدر صوفی به لودویک فشار آورد تا این نامزدی را بهم بزند. بعد ها در دفتر خاطرات به جا مانده از لودویک مشخص شد که او هموسکسوئل بوده است.

دکترها او را مجنون شناختند و کفالت اوو هدایت کشور را به دایی او(لویتپولد) سپردند که چون خون پادشاهی نداشت.هرگز پادشاه خوانده نشد. ولی کشور را رهبری کرد. در سال هزار هشتصد و هشتاد شش . جسد لودویک را از دریاچه (شتارنبرگر) بیرون آوردند. لودویک رابطه دوستی نزدیک با واگنر داشت و بخشی از قصر را بنا به خواسته او به شکل اپرایی از واگنر ساختند که بسیار دیندی است.

چون از او فرزندی به جا نماند بساط پادشاهی از این کشور که بعد ها ایالتی ازایالات المان به حساب می آیید. به جمهوری فدرال آلمان تبدیل شدند.

از او قصری به یادگار مانده است که بسیار دیدنی است.

این منطقه که به محل قوها معروف است. پر از دریاچه های کوچک است که در آنها انواع پرندگان از جمله قو زندگی می کنند. بسیار طبعیت زیبای دارد و قصر آنقدر زیباست که آدم با وجودی که در درون آن قرار دارد فکر می کند عکس های افسانه ای را می بیند.

با دیدن این طبیعت و این قصرها و کلیساهای با شکوه من دو باره به ایران سفری داشتم. آیا الان هم در ایران هموسکسوئل ها مثل آن زمان آلمان در تعقیب هستند. بله در ایران این مردمان را بیمار می دانند. در حالیکه اینجا این آدمها به زندگی اشان ادامه می دهند و با هم ازدواج می کنند گرچه هنوز کلیسا این ازدواج را به رسمیت نمی خواند.

با مرگ پادشاه بی فرزند بساط پادشاهی برچیده می شود. آیا در ایران هم بساط پادشاهی برچیده شده. یا فقط اسامی عوض شده است و دوره پادشاهی به هشت سال رسیده است؟

عکسها را نگاه کنید و اگر روزی تنوانستید به آنجا بروید که بسیار دیدنی است.






عکس هایی از قصر قوها








از داخل موزه اجازه نبود عکس و فیلم گرفته شود اما می توانید در این سایت عکس های بیشترو از داخل آن ببینید. این عکس را روی علامت دیسنی لند می شود به خوبی تشخیص داد

Freitag, August 10, 2007

مطلب روشن است. این متن را از سایت خبرگزاری فارس گرفته ام.


گزارش خبري فارس

هرزه گري هاي "ساقي قهرمان" چگونه شرق را به تعطيلي كشاند؟

خبرگزاري فارس: پس از آنكه روزنامه "شرق" به دليل يك گفت وگوي ظاهراً فرهنگي، ديدگاههاي رئيس سازمان همجنس گرايان ايران را منتشر كرد، هيئت نظارت بر مطبوعات دستور توقيف موقت اين روزنامه را صادر كرد.

به گزارش خبرگزاري فارس ، هيئت نظارت بر مطبوعات در جلسه ديروز خود ، دستور توقيف موقت اين روزنامه را به دليل گفتگوي تفصيلي با يك زن همجنس باز در صفحه ادبيات و نيز تكرار درج مطالب غير اخلاقي روز شنبه مورخ 13/5/86 صادر كرد.

اين روزنامه پس از اختصاص يك صفحه به مصاحبه با ساقي قهرمان، ضد انقلابي فراري كه اكنون در سن پنجاه و يك سالگي در كانادا اقامت دارد وسردبير نشريه "چراغ" ارگان رسمي سازمان دگرباشان جنسي ايراني است، در تاريخ(14/15/ 86) مدعى عدم آگاهى در اين مورد شد.

ساقى قهرمان كه به همراه برادرش "ساسان" سردبير سايت‌"گذار"( ارگان فارسى سازمان سيا) چند سال است كه در خدمت سازمان اطلاعات مركزى ايالات متحده و تشكيلات "خانه آزادي" آمريكا هستند در اين مصاحبه اخلاقيات را داراى تاريخ مصرف دانست و در عين حال مدعى شد:انعطاف‌ناپذير بودن مرزبندى‌هاى جنسيتى غير اخلاقى است.

روزنامه شرق در حالي گفت وگوي رئيس سازمان همجنس گرايان ايران را در يك صفحه منتشر كرده بود كه از سال 1997 كه نخستين كتاب اين هرزه گرد جنسي و فكري در كانادا منتشر شد، حتي رسانه هاي خارجي به دليل اوج هرزگي اشعار و داستان هاي وي، از انتشار خبر و گزارش پيرامون آن خودداري كردند.او همچنين رسما كتابى در ستايش روسپيگرى نوشته‌است.

خبرگزاري فارس با پوزش از خوانندگان محترم ، جهت تنوير اذهان و دلايل اتفاق تاسف باري كه منجر به توقيف شرق شد، ناگزير به گوشه اي از هرزه گري هاي وقيحانه اين فرد اشاراتي خواهد داشت:

در اين گفت‌وگو، مصاحبه‌كننده به ساقي قهرمان مي گويد كه در اشعارش نوعي اخلاق‌گرايي مستتر است و وي با تأكيد بر اين‌كه «اخلاق‌‌گرا توصيف كردن وي درست نيست»، به ترويج همجنس‌گرايي پرداخته و مي‌گويد: من يك بار اخلاقيات را تماشا مي‌كنم و يك بار انكارش مي‌كنم...اخلاق در برابر زن ـ انسان مي‌ايستد. در برابر مرد ـ انسان هم مي‌ايستد... زن محكوم است به «مادر شدن»، مرد محروم است از «مادر بودن». به نظر من مادرانگي يك حس انساني است، ويژگي زنانه نيست به خصوص كه فيزيك زن به تنهايي براي مادر شدن كافي نيست. اگر اخلاقيات حاكم نيمي از مردم را از مادر بودن محروم مي‌كند و نيم ديگر را محكوم به مادر شدن، اينجا يك ظلم اتفاق افتاده است.

وي خواستار آن شده كه مردان امكان داشته باشند مادر فرزندي باشند. وي تحميل فرهنگ به تن را غيراخلاقي دانسته و مي‌گويد: محكوميت در قالب جنسيت قراردادي و انعطاف ناپذير بودن مرزبندي هاي جنسيتي غيراخلاقي است.

جالب آن‌كه پس از بيان اين اظهارات، مصاحبه‌گر مي‌پرسد:«فكر نمي كني اين يكي از جزاير نامكشوف زبان ماست كه هنوز به آن پرداخته نشده؟ اينكه مرد هم مثل زن انسان است و مي‌تواند مادر باشد. مي‌تواند زن باشد. همان طور كه زن در زبان مي‌تواند مرد باشد» و وي پاسخ مي‌دهد: شايد از جزاير نامكشوف زبان ما باشد، اما در حوزه فلسفه و ادبيات جهاني كشف شده است.

گفتني است ، روزنامه شرق، عصر شنبه اقدام به حذف گفتگوي مذكور از سايت اينترنتي خود كرده بود.

ساقي قهرمان كيست؟

نشريه «چراغ» ارگان رسمي سازمان دگرباشان جنسي ايراني، اورا اينگونه معرفي مي كند: " او را فروغ دوران خوانده اند، او را مبارز راه رهايي زنان بدون پرداختن به رودر رويي مستقيم با مردسالاري معرفي كرده اند، او را تن كامه خواهي دانسته اند كه بي پروا به لذت ستاني از جسم خويش مي پردازد و خواننده را به تماشاي اين لذت ستاني دعوت مي كند. او را ترسيم كننده اروتيسم لزبينيسم دانسته اند، او.....

اما اينطور به نظر مي رسد كه ساقي همه اينها هست و نيست. او ظاهرآ مرزبندي را برنمي تابد و در اشعار خود ( چه بسا در زندگي واقعي نيز) از لذت و خواهش تن رو برنمي تابد و اگر هوس كند، با هر كسي چه زن و چه مرد و حتي خود " عشق" همبستر مي شود. اروتيسم، همجنسگرايي و دگرجنسگرايي همه را مي توان در اشعار ساقي ديد...."

ساقي قهرمان در مصاحبه اي درباره خودش اينچنين مي گويد:" تا بيست و چهار سالگي در ايران زندگي كردم و بعد از آن به دلايل سياسي، يعني به دليل همكاري با تشكيلات زنان حزب توده، از ايران فرار كردم. من فقط سه سال بعد از انقلاب در ايران بودم. هنوز فضاي وحشت ايران را فراموش نكرده ام. تا زماني كه در ايران بودم بي تجربه تر از آن بودم كه بدانم چرا در روابط عاطفي ام به مشكل بر مي خورم. من در اين سي سال اخير بارها عاشق شده ام، يك بار ازدواج كردم. دوبار مادر شده ام. چند بار كورتاژ كردم. چند بار با كساني دراز مدت يا كوتاه مدت زندگي كرده ام. با آدم هاي مختلف خوابيده ام. از آدم هاي مختلف طلاق گرفته ام. طول كشيد تا خصوصيات جنسي خودم را دقيقا كشف كردم....قيد و بندهايي كه فضاي زندگي من را تنگ كرده بودند، بايد دور ريخته مي شدند، به هر قيمتي.."

او در مورد شعرهايش مي گويد: " در شعرهايم در پي اثبات هويت خودم هستم. خودم هم زن ام. هم جنسگرا هم هستم. تمام روابط و قراردادهاي اجتماعي را از دريچه روابط جنسي مي بينم. در شعرهايم تصوير عشقبازي زنان را منعكس مي كنم، و اين زنان گاهي در حال كام گرفتن از زنان اند، و گاهي در حال كام گرفتن از مردان، و گاهي ديگران... "

وي درمورد نگاهش به همجنسگرايي مي گويد:" من اصلا قادر نيستم به شيشه شراب نگاه كنم و سر شيشه، و درازي گلوي بطري را اندازه نگيرم. از شمع خوشم نمي آيد. مي شكند، و حساسيت هم مي آورد.... از بهترين شيوه هاي عشقبازي است، متأسفانه فروتني فرهنگي ما اجازه نمي دهد عاشق خودمان باشيم و با خودمان عشقبازي كنيم. انگار هميشه كس ديگري بايد دست به كار شود و به ما لذت "بدهد". منظورم اين است كه چرا ... عشقبازي خوانده مي شود و ...

آدم ها يا همجنسگرا به دنيا مي آيند، يا جنس مخالف گرا، .... اين كه هتروسكشوال ها تنها جنس قانوني دنيا اند از همان مقوله ديكتاتوري مذهبي، نژادي، جنسي است. اما اين شرايط عوض خواهد شد. دنيا ياد خواهد گرفت كه تك صدايي سرنوشت جهان نيست.

من اصولا هيچ مشكلي با (...)به عنوان آلت جنسي ندارم. مشكل من با (...) است كه دست يك مرد هتروسكشوال است، و جاي بيل و كلنگ را مي گيرد. با تجربه هاي مختلفي كه داشتم كشف كردم كه اين ... مي تواند به ظرافت... باشد، ..

در ارتباط جنسي هتروسكشوال ها كه متأسفانه به عنوان الگوي روابط همجنسگراها هم به كار مي رود، (تقسيم دو طرف رابطه به اكتيو و پاسيو، زن و شوهر) اعضاي جنسي محدوداند به (...) و (...) و (...) و دهن و انگشت، و لذت جنسي اگر به خاطر توليد مثل نباشد، به خاطر حفظ قدرت/موقعيت، صورت مي گيرد.

همجنسگرايي را نمي شود انكار كرد، همجنسگرايي هم عمر خود تاريخ است... اگر اروتيكاي همجنسگرايانه را از ادبيات كلاسيك ايران حذف كنيم چيز زيادي از ادبيات باقي نمي ماند.

او درباره تجربيات شخصي اش ازهمجنسگرايي مي گويد: " هم رابطه عاشقانه، و هم سكس را با زن ها تجربه كرده ام.

من اصولا از جفتگيري با مردها لذت نمي برم... من عشقبازي كردن با مردها را دوست ندارم،

قهرمان درمورد ارتباط با افراد داخل ايران مي گويد: " ايران را دوست دارم، ولي علاقه اي به بودن در ايران ندارم... اولين بار كه دستگير شدم به وسيله مردم عادي خيابان دستگير شدم. اعلاميه پخش مي كردم. چند نفر از مردم ريختند دور من و دستگيرم كردند. بعد انداختندم توي ماشين و بردند تحويل كميته دادند. اگر كميته دستگيرم كرده بود ناراحت نمي شدم. اين واقعيت كه مردم به خاطر اعلاميه پخش كردن مي توانند بريزند سر من،... حالم را بد كرد. بعدا، در روزهاي پيش از اين كه از ايران خارج شوم، در روزهايي كه مخفي بودم و اگر شناخته مي شدم دستگير مي شدم، راه رفتن ميان مردم، زندگي كردن در خانه هاي مردم، دلشوره اي در من انداخت كه ديگر هيچوقت دلم نخواست در كوچه هاي ايران راه بروم. خيلي چيزها هستم ولي مازوخيست نيستم.

تا حد امكان سعي مي كنم كه در داخل كشور به كارهايم دسترسي داشته باشند... ارتباط خصوصي با هيچكس در ايران ندارم، اميدوارم در آينده داشته باشم. "

مطالب مستهجن و الفاظ ركيك در اشعار و نوشته هاي ساقي قهرمان به قدري زياد است كه بيان آن حرمت قلم را مي شكند و هم در حوصله اين گزارش نمي گنجد.به همين مقدار براي قضاوت خوانندگان بسنده مي كنيم. مجدداً از خوانندگان فارس پوزش مي خواهيم

شرق تعطیل شد. به گمان من شرق معظم را قانون سانسور از پای در آورد.
سایت پروانه پر است از شگفتی های سرزمین گوزمان. آنجا که ملت به تماشای اعدام می روند و فرزند کوچک خود را هم همراه می برند که او هم فیضی ببرد. خب نگاه کنید. این است سرزمین محبوب ما با تمام فرهنگ ادعا شده آن.






Freitag, Juli 27, 2007

Regnen



Hallo Fremde!

Hey Fremde!

So Unbekannt gehe nicht weg.

Ich kenne Dich.


Hey Fremde.

Du kennst mich

Immer noch wenn es regnet, ich mochte bei Dir sein.

Fremde!

Hey Fremde!

Es regnet schon wieder

Wo gehst du so schnell.

Fremde

jeder deiner Blicke
lässt es regnen.

Ah Regnen!

schönen Grüße von mir an Fremde.

Fremde!

Oh Fremde!

ist es nicht so leicht

wie Du so Fremde gehst.

Dienstag, Juni 19, 2007

DU bist Tot

Du bist Tot,

Der Tod weint schwarze Tränen.
Sie tropfen auf dein Herz.
Du fühlst nur roten Schmerz

Du hast mich verloren.

Der Tod weint schwarze Tränen.
Sie fallen auf dein Grab.

Samstag, Juni 16, 2007

این من هستم