Donnerstag, April 27, 2006

گزارش





عزم جزم کردم که برم دنبال سیاست. راستش خودم را اینکار نمی دانم، اما فکر می کنم که آدم نبایدحتمن سیاست خوانده باشه ویا نباید حتمن مستقیم وارد سیاست بشود. مثل اروپایی ها مدرن می توانم وارد حزبی شد و ازشان حمایت کرد، این شد که رفتم به هانور
دوست عزیزی دارم که خیلی با شوق و ذوق من را در رفتن تشویق کرد فکر می کردم خیلی از سیاست می داند . من اکثرا شعارهای او را شنیده بودم. زن زیبایی است و تنها زندگی می کند و او معمولا" همه جلسات و همایش ها میرود
در آنجا یکی از بهترن دوستان طبقه ای از خانه اش را برای چندین خانم از جمله من ودوستم اختصاص داده بود که ما متحمل مخارج هتل نشویم که بسیار سپاسگزارم
خانه نوساز با پنجره های بزرگ و بسیار زیبا بود. . خب من و این دوستم که وارد شدیم. با دیدن خانه ناگهان گفت: من در این شهر می مانم. خانه خوب و زیبا مثل مرد خوب است که باید هر جا که هست در آنجا ماند. این دوست من بعنوان دبیر اول انتخاب شد

بغیر از ما خانم های دیگری آنجا بودند که بسیار مستقل و سیاسی و با سواد ند
.