Freitag, April 21, 2006


سفر را دوست دارم.

از مهاجرت و در به دری بیزارم

سفررا آن هنگام دوست داشتم که کنار پدرم در کامیون می نشستم و او مرا از تهران خشک به سرزمین زیبایی می برد. و من هر بار دلم می خواست آنجا بمانم کنار دریا و در میان آنهمه سبزینه.

حالا اما دلم به شدت می گیرد که نمی توانم به کوه های اطراف تهران سفر کنم.

سفر زیاد کردم و همه جا زیبایی خود را دارند. اما تنها جایی که دلم می خواهد باز گردم و دو باره باز گردم مصر است. ام الدنیا، سرزمین مادر- زمین

اما دلم همیشه برای ایران تنگ است.


نوشتن را دوست دارم.

اما تنها فرزندم نمی تواند آنرا بخواند، نه به دلیل تفاوت نسل، او نمی تواند فارسی بخواند.

حال خیال دارم از سفر براتون بنویس در آخر سال به بهترین کمنت جایزه می دهم.

در کمنت من خودم را تکرار نمی کنم و امید دارم که شما هم اینکار را نکنید. اگر فراموش کردی مطلبی را بنویسی دو باره کامنت بنویس. کامنت نشانه گر بلوغ توست و من آنرا پاک نمی کنم.

اما می باید این نوشته ها داستان بلندی از زندگی من و خیلی از آدمای اطراف من باشد. نام هارا عوض می کنم. اگر خودت را در آن پیدا کردی و یا اشخاصی را دیدی که به آن شخص شبیه است. پس من موفق شدم.

1 Comments:

At Dienstag, Mai 02, 2006 9:05:00 AM, Anonymous Anonym said...

omidvaram safarhaye khobi beri digeh shodi markopolo . man fekr mikonam pesaret mitoone farsi bekhoneh

 

Kommentar veröffentlichen

<< Home